داستان کوتاه “کلاس درس دکتر حسابی”
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند
فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت:
کجا میروی پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند. ولی مرد کباب فروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد. ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم. کباب فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رقتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کباب فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر. مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد خدا؟ ملا همان طور که پول ها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آنرا تحویل بگیرد.
با پیروی کردن از این دستورالعمل ساده که ۸ مرحله دارد ، می توانید شخصیتی جذابترو سرگرم کننده تر داشته باشید.
مرحله اول :جستجو کنید
همیشه به دنبال یافتن نظرات ، ایده ها و مکانهای مختلف و جدید باشید و با استفاده از اینترنت ، روزنامه ها ، کتابها و هر وسیله اطلاع رسانی دیگر اطلاعات عمومی خود را درباره مسائل مختلف افزایش دهید. معمولا" آدمهای کسل کننده افرادی هستند که به دنبال یافتن هیچ نظر و ایده جدیدی نیستند و روی عقاید خودشان پافشاری می کنند. این دسته از افراد در واقع در یک اتاق اکو که فقط صدای خودشان را منعکس می کند زندگی می کنند.
مرحله دوم: اطلاعاتی که بدست آورده اید را با دیگران به اشتراک بگذارید
اطلاعات و یافته های جدیدتان را به آشنایان و دوستانتان منتقل کنید و در این کار سخاوتمند باشید. بسیاری از آدمهای اطراف شما هیچ وقت به دنبال یافتن ایده ها و اطلاعات جدید درباره مسائل مختلف نیستند و یا دلشان نمی خواهد برای اینکار وقت صرف کنند شما می توانید با به اشتراک گذاشتن اطلاعاتتان با این قبیل آدمها باعث شوید که آنها از طریق شما زندگی و احساس متفاوتی را تجربه کنند.
مرحله سوم : هیچ وقت بیکار نمانید و همیشه خودتان مشغول کنید
صحبت کنید ، بسازید ، از اینترنت استفاده کنید ، بازی کنید ، کمک کنید ، چیز جدیدی درست کنید.مهم نیست چه کاری انجام می دهید به هر شکلی که می توانید خودتان را مشغول کنید.نشستن و شکایت کردن ، کار محسوب نمی شود پس خودتان را گول نزنید.
مرحله چهارم:خصلتهای ذاتی و منحصر به فرد خود را با آغوش باز بپذیرید و هرگز آنها را پنهان نکنید
هیچ انسانی کاملا" عادی نیست، همه ما خصلتها و روحیات منحصر به فرد خودمان را داریم . هیچ گاه این خصلتها و روحیات خاص و منحصر به فردتان را پنهان نکنید زیرا همین خصوصیات استثنایی شما را جذاب می کند.
مرحله پنجم: همیشه درباره دیگران و مسائل مختلف نظر بدهید
اگر هیچ وقت هیچ نظری نداشته باشید و درباره کسی اظهار نظر نکنید هیچ کس به شما توجه نمی کند و درباره شما نظر نمی دهد.
همیشه کارهای جدید را امتحان کنید و ایده های جدید ارائه بدهید .شانس خود را امتحان کنید و یک کار عجیب و غیر معمول انجام بدهید.اگر ریسک نکنید و همیشه در گوشه امن و راحت خود بمانید هیچ وقت پیشرفت نمی کنید.
مرحله ششم: مغرور و متکبر نباشید
اگر اعتماد به نفس بیش از حد داشته باشید و غرور شما بیش از تواناییهایتان باشد همه مردم از شما دوری می کنند.
مرحله هفتم :همیشه تابع جمعی که در آن قرار دارید، نباشید
شما نباید همیشه همان کاری را انجام بدهید که دیگران انجام می دهند .نظرات جدید داشته باشید وکارهای جدید انجام دهید تا دیگران هم از شما پیروی کنند . همیشه رانندگی کردن جالبتر از سوار شدن در ماشین دیگران است.
irannaz.ir
قانون یکم: به شما جسمی داده میشود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.
قانون دوم: در مدرسهای غیر رسمی و تمام وقت نامنویسی کردهاید که "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درسها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرحریزی کنید.
قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزیهای گهگاهی، آزمایشهای ناکام نیز به همان اندازه آزمایشهای موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.
قانون چهارم: درس آنقدر تکرار میشود تا آموخته شود. درسها در اشکال مختلف آنقدر تکرار میشوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید میتوانید درس بعدی را شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درسهایتان را بیاموزید.
قانون پنجم: آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درسهایتان را نیز باید بیاموزید.
قانون ششم: قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید،سرزنش نکنید،تحقیرو مسخره نکنید، وگرنه سرتون میاد. خداوند شما را در همان شرایط قرار میدهد تا ببیند شما چکار میکنید.
قانون هفتم: دیگران فقط آینه شما هستند. نمیتوانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان میپسندید یا از آن بدتان میآید.
قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این که با آنها چه میکنید، بستگی به خودتان دارد.
قانون نهم: جوابهایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.
قانون دهم : خیرخواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد.